یوووهوووو

ساخت وبلاگ
یوووهوووو,  

سلووووووم   

برید کنار که مصی با کلی خبر داره میاد 

خب از کجاش بگم؟! 

 

اول اینکه من امسال بهترین تولد زندگیم رو تجربه کردم  با اینکه مادر بزرگه قشنگم امسال در بینمون نبود و جاش واقعا خالی بود ولی لحظات خیلی خوبی رو لمس کردم... 

اولین تولدم با حضور اعضا خانواده بود. اول اینو بگم که من تقریبا هر سال خصوصا وقتی بچه تر بودم، روز تولدم حتی اگه مهمون هم داشتیم گریه می کردم! اصن انگار همه چیز دست به دست مبارک هم میدادند تا مسئله ای بی اهمیت باعث اشک ریزان من شود!!! 

یادمه یک سال روز تولدم بود و شام مهمون داشتیم. من قبل شام گریه میکردم که چرا هیشکی به من توجه نداره همه سرگرم کار خودشونن یکی پی غذا اون یکی ظرف شستن و... بابا ناسلامتی تولد منه ها!!!!!  

خوشبختانه بعد ها یاد گرفتم که برای اینکه حال کنم و خوش بگذره بهم نباید به امید دیگران باشم و دست به بزنم به زانوی خودم ! 

این شدکه اگر سالهای بعد برای تولدم خبر خاصی هم نبود کلا سرخوش بودم و سعی میکردم بهم خوش بگذره 

 امسال به کارفرما محترم اعلام کردم که در روز تولدم سر کار نمیام! 

بعد رفتم به عدد سنم شمع خریدم آخه همیشه دوست داشتم شمع هام به اندازه سنم باشه نه دو تا عدد مسخره!!! ( از خوانندگان عزیز می خوام منو راهنمایی کنن که چجوری عکس کیک و شمع رو بزارم تو وبلاگ؟!) 

بعد بادکنک هلیوم و وسایل تزیینی مثل کلاه و قلب قلبی و اینا خریدم  

روز تولد فرا رسید و مهمون بازی و کیک و یه عالمه شمع و کلاه بوقی و بزن و بکوب و یه عالمههههههه کادو های خوب ...

جالبه من امسال اصن اعلام نکردم که کادو چی برام بخرید خانواده عزیز! ولی همگی در حرکتی انتحاری طلا خریده بودن خواهرم نیم ست طلا و مادر و پدرم هم دستبند طلا اینقذه اوجل بوووووووودن ...

الهییی بابا جونم تنهایی رفته بود دستنبد خریده بود یه عالمه دوستش دارم که حد نداره (خداییش فک نمی کردم سلیقه بابام تو طلا اینقد خوب باشه!) 

بعد نوبت رسید به تولد دوم : در محل کار :

همکارا گیر دادن که یالا ما هم تولد می خوایم! 

صبح یک روز که تو مطب دکتر نداشتیم نقشه یک تولد یواشکی رو به طرز پلیدی ریختیم

دیر داخلی مطب معمولا صب میاد و تا ظهر میره پس من با کیک و ضماِیم ( کلاه بوقی و ...) نزدیک ظهر رفتم مطب. همکارم اس داد که خانم فلانی ( مدیرمون) هنوز نرفته دیر تر بیا!!! 

خلاصه اون که رفت حسابی مطب و به گند کشیدیم! مراسم پایکوبی را به جا آوردیم و حسابی در نبود مدیرانمان خوشی در وکردیم! حالا خوبه بعدا دوربینا رو چک کنن!!! 

 کلا با این روش چن تا تولد گرفتن خیلی حال کردم سال بعد می خوام تعداد تولد هامو ب اکیپ های مختلف دوستان  و فامیل و غریبه افزایش بدم کلا کل دی ماه به تولد بازی برگزار بشه

 

 

بدون موضوع...
ما را در سایت بدون موضوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : masoomeh-happiness-project بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 8 آذر 1397 ساعت: 13:54