این روزها شدیدا به عنایت پروردگار نیاز دارم ولی گاهی از خودم خجالت می کشم که چرا هر وقت بهش نیاز دارم تازه یادش می افتم و در مابقی اوقات ...
احساس میکنم در سیکل بسته ای گیر افتادم . همش دارم دور خودم میچرخم. هی مثلا برای خودم هدف گزاری میکنم ولی هدف های زیاد خسته ام میکنه و باعث میشه کلا برنامه رو کنار بزارم و مهمتر از همه اینکه به هدف اصلی ام بی توجهی می کنم، هدفی که اگر بهش برسم چرخه زندگی ام متعادل تر میشه : یعنی ازدواج.
در کلام می گم که میخوام ازدواج کنم ولی در عمل در حق خودم کارشکنی می کنم ... سعی نمی کنم باورهای غلط ام رو دور بریزم ... ذهنم ام رو از خاطرات تلخ گذشته رها کنم ... خودم رو برای تاهل آماده کنم و ترس هام از ازدواج رو دور بریزم و...
اصلا نمی دونم چی می خوام ...چی نمیخوام... کی ام ...چی ام ...دنبال کی ام... دنبال کی نیستم...
همش کار کار کار ...
پس کی لحظه ای درنگ آرامش بخش...ساعتی ورزش جانانه ... ساعتی دیدن فیلم مورد علاقه... ساعتی بدون عجله قدم زدن در کوچه ها...
بدون موضوع...برچسب : نویسنده : masoomeh-happiness-project بازدید : 37